محمد جواد نبی زاده

صفحه رسمی محمد جواد نبی زاده

محمد جواد نبی زاده | هفته چهارم بهمن ۱۳۸۶

کان ذن ریو یزد
محمد جواد نبی زاده صفحه رسمی محمد جواد نبی زاده

سلام ، خواهر گرامی !

سلام ، خواهر گرامی !

هم اکنون که این نامه را برایت می نویسم ، دود و آتش اطاف سنگر ما را گرفته است ، هواپیمای اهدایی شرق و غرب ، هر لحظه ده ها تن مواد آتش زا و مرگبار بر سر ما می ریزد و من نمی دانم تا چند ساعت دیگر زنده خواهم ماند ، زندگی مهم نیست ، اما دفاع از دین و امت اسلامی مهم است ما زندگی را برای اسلام می خواهیم نه برای ماندن و پوسیدن .

خواهرم این نامه را به این امید می نویسم که اگر من به آرزویم رسیدم و توفیق شهادت پیدا کردم ، تو نقش خویش را به فراموشی نسپاری  و به عنوان یک زن مسلمان تبار نامه تاریخی خویش را بدانی و قبیله خویش را بشناسی و به یاد داشته باشی که از کجا آمده ای ،به کجا باید بروی و چه رسالتی بر دوش داری ؟

خواهرم ! مخاطب من در این نامه فقط تو نیستی ، همه خواهرانی که خون اسلام در رگ دارند و روح انسانی در تن ، مخاطب من هستند .

تو در سنگر تربیت مادر و مربی و معلم مردان بزرگ جهان حتی پیامبران بودی .

نقشی که تو در زمینه تربیت داری ، نخستین نقش است و بنیادی ترین کار ، کاری که قر آن و پیامبران به خاطر آن آمدند .

خواهر گرامی آن روز که با تن پوش پارسایی پا به عرصه دانشگاه نهادی ، نقشه های شوم استکبار نقش بر آب شد .

آنهابه دو چیز امید بسته بودند :

1- جهل و بی سوادی زن.

2- ضعف اراده و. فساد اخلاقی او.

استکبار در چشم انداز تو همین دو راه را ترسیم می کند که یا باید جهل و بی سوادی را برگزینی یا فساد اخلاقی را .

حضور متعهدانه تو در دانشگاه و حوزه نشان داد که تو جهل و فساد را مردود شمردی و علم و عصمت را برگزیدی .

خواهر ! در این نامه نمی توانم و نمی خواهم تاریخ مظلومیت تو را بنویسم ، اما می خواهم نقش تو و مادر عزیزم را در اوراق پراکنده که از گوشه و کنار سنگر پیدا کرده ام ثبت کنم و با خون خویش امضا نمایم تا نسلهای آینده راه و رسم مادر و خواهرم را بدانند و دختران من میراث افتخارآمیز مادران خویش را نگهبان باشند .

خواهر! اگر امروز من با کمال افتخار در سنگر جهاد حضور دارم ، برای آن است که تو را در میدان مبارزه دیدم .

آنروز که در 17 دیماه 1356  کفن پوش به صحنه آمدی و نخستین خروش انقلابی را در مشهد ـ علیه برهنگی بر آوردی .

خواهر مبارز ! تو را در 17 شهریور 1357 طفل بر دوش و پر خروش در پیشاپیش تظاهرکنندگان دیدم امید داشتی که مزدوران استکبار از روی تو شرم کنند و بر روی برادرانت آتش نگشایند ، اما آنها بی شرمتر از آن بودند که حرمت تو را پاس دارند .

 

حضور تو را در انقلاب اسلامی ، همه جا دیدم ، گاه شاهد بودم در بیمارستان ها ، زخم های برادرانت را پانسمان می کردی و بر جراحت ها مرهم می نهادی .

براستی تو با آن کارها یاران امام حسین (ع) را درمان کردی و بر قلب تیر خورده نظام استکباری نمک پاشیدی . گاه دیدم که اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام را تایپ وتکثیر می کردی و زیر چادر حفاظت تو بود ، به خانه ها می بردی .

خوهر ! حضور تو در تظاهرات از ایمان آهنین و اراده استوار سخن می گفت زیرا کودکی در آغوش داشتی و با این حال مسافت های طولانی را در جو ارعاب ووحشت طی می کردی و فریاد می زدی " قسم به رهبر زنان فاطمه ، ندارم از کشتن واهمه "

خواهر تو را در نماز جمعه دیدم  در نماز جماعت و در محراب عبادت  تسبیحات فاطمه (س) را تکرار می کردی .

خواهر ایثارگر ! حضور تو در صحنه دفاع مقدس در نبرد با نظام بعثی صدام شکوهی دیگر داشت . درخرمشهر مهمات می آوردی ، در آبادان آب و غذا می رساندی ، در سوسنگرد مجروحان را درمان می کردی ، در تهران ، قم ، اصفهان و در سراسر ایران نان و مربا برای رزمنندگان می پختی و بر بیت الزهرا (س) جامه دلاوران جبهه را می دوختی

خواهر ارجمندم !

هستند کوته بینانی که نوع زن را طلا پرست و تجمل گرا می دانند ، اما من با دو چشم خود دیدم که هزاران زن مسلمان ایرانی ، کویتی، پاکستانی ، لبنانی تمام زیورهای خویش را در راه دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) تقدیم داشتند .

خواهر ! روزی که حلقه نامزدیت را تقدیم جبهه اسلام کردی ، حلقه محاصره اقتصادی دشمن را شکستی ، جبهه کفر را به وحشت انداختی و حلقوم شیطان را فشردی .

روزی که با آن جانباز سرافراز که از دو چشم نابینا بود ازدواج کردی نه تنها قلب او ، بلکه دل امت اسلام را روشن نمودی و چشم چپ و راست استکبار را کور کردی .

خواهر روزی که گونه های گلفام پسرت را بوسیدی و او را ا ز زیر قر آن رد کردی و گفتی :" اگر بر دشمن نتازی ، شیرم حلالت مباد ." آن روز ماشین جنگی استعمار را شکستی و دنیا را به شگفتی وا داشتی .

خواهر آگاهم !

تو تنها در ایران اسلامی ، مسلمان انقلابی نبودی ، تو را در بیروت دیدم که پرچم الله اکبر بر دوش گرفته بودی و از اشغال لانه جاسوسی امریکا در تهران حمایت می کردی .

تو را در " دارالسلام " با جمعیت زنان مسلمان دیدم که به سفارت ایران آمدی و به صفای آب و آفتاب گفتی :" ما توان کار دیگر نداریم ، ولی تقاضا می کنیم افتخار تربیت کودکان شهدا را به ما واگذار کنید ."

تو را در "تگزاس" دیدم ، در قلب کفر که روزه می گرفتی و بهای یک وعده غذایت را به انقلاب اسلامی کمک می کردی .

تو را در " استانبول " و " آنکارا" دیدم که به جرم " حجاب اسلامی " از دبیرستان و دانشگاه اخراج شدی .

خواهر تو را در " میناب" دیدم در کپری محقر . عکس امام بود ، تابلویی مقوایی که بر آن این آیه قرآن به چشم می خورد :" ان حزب الله هم الغالبون " . در آن خانه کوچک تو چنین می گفتی : " پسر اولم شهید شده ، دوتای دیگر هم در جبهه دارم . بسیار خوشحالم ولی یک حاجت دیگر دارم . از خداوند می خواهم آن را زودتر عنایت کند . " پرسیدم از خدا چه می خواهی ؟ گفتی ":دو پسر دارم 16 ساله و 14 ساله ، نذر کرده ام که این دوتا هم عضو بسیج شوند و به جبهه بروند ، از خدا می خواهم در بسیج قبول شوند ".

 

 

 


خواهر ! آن روز فهمیدم که چرا فرشتگان در برابر آدم به سجده افتادند .

آن روز باورم آمد که 50 تن از یاران خاص امام عصر(عج) از بین زنان برخواهند خواست .

آن روز باورم آمد که تو کوثری " خیری کثیر و فراوان " 

تو " هاجری " که اسماعیلت را به " منا"ی عشق فرستادی.

تو " رحیمه "ای همسر ایوب که در مصیبت های جانگداز ، صبر و استقامت از ایوب آموختی و رسم وفاداری و شوهر داری به بانوان گیتی نشان دادی .

تو "یوکابد"ی که از جان موسی پاسداری کردی و الهام و رهنمود الهی را دریافتی.

تو " حنانه "ای همسر عمران و مادر مریم که فرزند خویش را نذر راه خدا کرده ای.

خواهر ! تو را به یاد دارم د سیمای سمیه ، مادر عمار ، نخستین شهید زن و نخستین زن شهید در تاریخ اسلام .

خواهر گاه تورا در سیمای "فضه " به یاد می آورم که بیست سال با استمداد از قرآن مقصود خویش را بیان می کردی و با کلام خدا سخن می گفتی .

گاه تو را د چهره " حسینیه " به خاطر دارم که با دانش گسترده و مناظرات دلپذیرت در دفاع منطقی از ولایت علوی ، دوست و دشمن را به اعتراف وا داشتی .

گاه تو را در سیمای " ام ذر "به یاد دارم که همگام با " ابوذر " بر غارتگران بیت المال شوریدی و در ریگزار ربذه شوهرت را از دست دادی .

خواهر تو " زینبی " که به کوهها استقامت آموختی و در برابر گستاخی یزید از جان امام سجاد (ع) حفاظت کردی و با خطبه های افشاگرت پرونده جباران را در دنیا گشودی .

تو " طوعه"ای که در اوج بی پناهی ، در وقتی که همه مردان کوفه وحشت داشتند و دشمن در پی " مسلم " بود ، نماینده امام حسین (ع) را پناه دادی .

تو "مادر وهابی " که با سر پسرت به ارتش کفر و شرک یورش بردی و پسر و شوهرت را یکجا نثار راه فرزند پیامبر (ص) کردی .

خواهر فداکارم !

تو در قرآن ما " آمنه قطیبی " که همراه با دو برادر علیه فرعون مصر »، فاروق مزدور، خروشیدی و جام خوشگوار شهادت را سر کشیدی.

تو در عصر ما " آمنه بنت الهدایی " که همراه با برادرت " آیت الله صدر " جان در راه آرمان نهادی و در سلاخ خانه  نظام بعثی صدام ، قربانی شدی.

تو هاجری که " روح الله " را به امت اسلامی ایران هدیه کردی .

خواهر ایثارگرم !

این نامه ، نه رنج نامه توست نه ستایش نامه ات ، بلکه اوراقی ناچیز از تاریخ ایمان و ایثار توست که برادرت در سنگری از مرزهای پاسداری از انقلاب و دفاع مقدس  از اسلام ، می نویسد تا ارزشهای تاریخی تو را یاد آور شود و به تو هشدار دهد که : شیطانها می خواهند جامه عفت را از پیکرت بکنند و تو را به خوردن در خت ممنوع وادارند .

سرمایه پرستا  می خواهند از تو دلال فروش اجناس بنجل و پرزرق و برقشان باشی و مصرفگر بی چون و چرای تولیداتشان.

گروهکها می خواهند تو ابزار کارشان باشی و دلال فروش روزنامه شان .

هوسبازان هرزه می خواهند تو صحنه آرای محافل کباب و شرابشان باشی و منشی آرام و ارزان و زیبای اداره شان .

ابر قدرتها می خواهند تو عروسک کوکی و ابزار جاسوسی آنها باشی ، استکبار می خواهد از تو دختری شایسته! بسازد اما شایساه برای عشرتکده های حیوانات دو پا و انسانهای مسخ شده و اگر در برابر آنان بایستی همچون دختران میانه و بانوان چهارمردان قم در جستجوی علم و ایمان باشی ، بی رحمانه بمباران می شوی .

خواهرم ! شرق و غرب هر دو به " جسم " تو می اندیشند و برای استثمار این پیکر ظریف نقشه می کشند ، یکی استثمار اقتصادی را مهمتر می دانند ، یکی استثمار جنسی را . ولی تو قبل از آنکه جسم باشی " روحی" و پیش از آنکه زن باشی " انسانی " و بیش از آنکه به زمین و زندگی وابسته باشی به آسمان و حیات جاودانه بسته ای .

تو در ایمان : خدیجه ای

در عصمت : فاطمه دختر محمد (ص)

در هجرت : فاطمه مادر علی (ع)

در بیعت : نسیبه دختر کعب

در حمایت از امامت : فاطمه و زینب (س)

در شهادت سمیه مادر عمار

در تربیت آمنه و نرگس

خواهر مهربانم !

حجاب را آگاهنه بپذیر و بدان که حجاب تو پرچم استقلال امت ماست و چتر مصونیت تو و تو پرچمدار این مقاومتی ، مقاومت در برابر شیطان هوس و شیطان بزرگ

 

دست نوشته های یک رزمنده در کوران دفاع مقدس در کتاب آینه ی دفاع مقدس



تاريخ : بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۶ | 14:37 | نویسنده : کان ذن ریو یزد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.